سران بابيت و بهائيت، هزارهگرايي را يکي از بهترين راههاي اثبات مهدويت عليمحمّد شيرازي يافته و کوشيدند با به کارگيري اين ديدگاه، حقانيت او را ثابت و شريعت اسلام را نسخ کنند. آنان مدعي هستند که کاظم رشتي نيز پيش از مرگش از نزديکي ظهور سخن گفته است. اشراق خاوري در گزارش وصيت کاظم رشتي مينويسد: «جناب ملّا حسين بعد از پايان ايام سوگواري عدّهاي از شاگردان سيد مرحوم را که داراي اخلاص بودند به نزد خويش خواندند و از آنها پرسيدند استاد بزرگوار ما در اواخر ايام چه وصيتي فرمود و آخرين نصيحتهاي او چه بود؟ در جواب گفتند که استاد بزرگوار نهايت تأکيد را فرمودند و چند مرتبه به ما تکرار کردند که بعد از وفاتش ترک منزل و خانمان گوئيم و در بلاد منتشر شويم و به جستجوي حضرت موعود پردازيم و هيچ امري را بر اين مسئله ترجيح ندهيم… ميفرمود ظهور موعود نزديک است خود را آماده کنيد حتّي به ما فرمود حضرت موعود الان در ميان شماست، ظاهر و آشکار است ميان شما و آن بزرگوار حجابهائي مانع است، قيام کنيد».[1]
ابوالفضل گلپايگاني با بهرهگيري از اين نظريه، به آيه ﴿يدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يعْرُجُ إِلَيهِ في يوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾؛ کار زمين را از آسمان تدبير ميکند، سپس در روزي که مدتش به حساب شما هزار سال است، به سوي او بالا ميرود».[2] استناد کرده و معتقد است: «خداي سبحان امر را از آسمان به زمين تدبير ميفرمايد، سپس در مدت يک روز عروج خواهد کرد که مقدار آن هزار سال است؛ يعني خدا دين را از آسمان به زمين فرستاد، پس از اکمال و نزول، کم کم در مدت هزار سال نور ديانت نابود خواهد شد و به آسمان صعود خواهد کرد. او بر اين باور است که نزول انوار امر دين از آسمان به زمين معقول و متصور نيست، مگر به وسيله وحيهايي که بر پيامبر خاتم6 نازل شده و الهامهايي که بر ائمه اطهارL رسيده است و اين انوار در مدت 260 سال از هجرت نبي امين تا پايان عصر ائمه از آسمان بر زمين نازل شد؛ پس از شهادت امام حسن عسکري و آغاز ايام غيبت، اختلاف در اقوال و افعال علماء ظاهر شد و روز به روز تاريکي بدعت و اختلافات، افق امر الاهي را تاريکتر کرد تا آن که از اسلام جز نام آن باقي نماند و عزت و غلبه امت اسلامي به ذلت و مغلوبيت تغيير کرد. پس از هزار سال از غيبت مهدي موعود، در سال 1260 قمري، شمس حق (عليمحمّد شيرازي) از افق فارس ظاهر شد و بشارت قرآن و حديث کاملاً تماماً تحقق يافت».[3]
بر اين اساس گلپايگاني معتقد است: مراد از امر در اين آيه، دين و مذهب و تدبير به معناي فرستادن دين و عروج به معناي برداشتن و نسخ دين است، از اينرو هر مذهبي بيش از هزار سال نميتواند عمر کند و بايد جاي خود را به مذهب ديگري بدهد و طبق قرآن پس از گذشتن هزار سال، مذهب ديگري خواهد آمد.
در پاسخ اين ادعا به چند نکته اشاره ميکنيم:
الف. اشراق خاوري داستان وصيت کاظم رشتي را گزارش ميکند که مخاطب با خواندن آن با چند پرسش روبرو ميشود:
يک. چرا کاظم رشتي در زمان حياتش در کربلا ماند و در پي موعود نرفت؟
دو. چرا شاگردان خود را به جستجوي پس از مرگش سفارش ميکند؟
سه. چرا ميگويد موعود در ميان شماست؛ مگر پيش از اين زمان موعود در ميان مردم نبود؟
چهار. اگر موعود در ميان شاگردان رشتي بود، چرا ميگويد ترک خانمان کنيد و در بلاد منتشر شويد؟
پنج. چه دليلي هست که اين داستان دلالت بر مهدويت عليمحمّد شيرازي باشد.
شش. چرا اين داستان در هيچ يک از آثار شيخيه يا بابيت نيامده است و به يکباره در آثار بهائيت رخ نموده است؟
ب. استناد گلپايگاني بر پايه تأويل رمزي واژههاست که دليلي بر درستي آن وجود ندارد و تنها در حد ادعاست، زيرا چنين تأويلي نه مدلول مطابقي الفاظ قرآن است، نه مدلول تضمني، نه مدلول التزامي، نه از لوازم بين آيات است، نه از لوازم غير بين، از اينرو کساني به اين گونه از تأويل دست ميآلايند که تأويلاتشان رابطه منطقي و زبانشناختي با الفاظ قرآن ندارد و ناچارند زبان قرآن را زبان رمز و اشاره بخوانند تا به معناي دلخواه خود دست يابند.[4] اين گونه از تأويل باطل است، زيرا تأويل خلاف ظاهر هر واژه يا جملهاي، نيازمند دليل است و پذيرش بيدليل چنين تأويلي، سبب ميشود نص صريحي باقي نماند و کتاب هدايت، سبب تحيير و سرگرداني گردد.
ج. حسين علي نوري منع تأويل منابع ديني را سبب پنهان ماندن حقيقت و اسرار علوم ميداند: «اگر معاني اين کلمات مُنزله در کتب را که جميع ناس از عدم بلوغ به آن، از غايت قصوي و سدره منتهي محجوب شدهاند از ظهورات احديه در هر ظهور به تمام خضوع سؤال مينمودند البتّه به انوار شمس هدايت مهتدي ميشدند و به اسرار علم و حکمت واقف ميگشتند».[5] از اينرو دست به تأويل ميبرد: «حال اين بنده رشحي از معاني اين کلمات را ذکر مينمايم تا اصحاب بصيرت و فطرت از معني آن به جميع تلويحات کلمات الهي و اشارات بيانات مظاهر قدسي واقف شوند تا از هيمنه کلمات از بحر اسماء و صفات ممنوع نشوند و از مصباح احديه که محلّ تجلّي ذات است محجوب نگردند».[6] تا ابواب علم الاهي را باز و نور هدايت را بگستراند: «ابواب علم الهي به مفاتيح قدرت ربّاني مفتوح گشته و جواهر وجود ممکنات به نور علمي و فيوضات قدسي منوَّر و مهتدي گشتند به قسمي که در هر شيء بابي از علم باز گشته و در هر ذرهّ آثاري از شمس مشهود شده و با همه اين ظهورات علمي که عالم را احاطه نموده هنوز باب علم را مسدود دانستهاند و امطار رحمت را مقطوع گرفتهاند».[7] ليکن به ظاهر اين شيوه را ويژه خود دانسته و تأويلگرايي ديگران را سبب تحريف دانسته و از آن نهي ميکند: «ان الذي يأول ما نزل من سماء الوحي و يخرجه عن الظاهر انه ممن حرّف کلمه الله العليا و کان من الاخسرين في کتاب مبين».[8]
آري حسين علي نوري به سبب ادعاي نبوت، حق تأويل منابع ديني را براي خود محفوظ ميداند و ديگران را از آن منع ميکند، از اينرو هر متني را آن گونه معنا ميکند که او را به اهدافش برساند؛ ليکن هنگامي گفتار و نوشتار او درباره تأويل معنا مييابد که او بتواند ادعاي نبوت خود را از راههايي جز تأويل و باطنگرايي اثبات کند، نه آن که نخست ادعاي خود را ثابت شده بداند، سپس با کاربست اين شيوهها در پي اثبات آن برآيد. اين شيوه او دور است و باطل.
د. بهائيان به پنجمين آيه از سورهاي استناد کردهاند که هدفش بيان مبداء، معاد و اقامه برهان بر اين مسئله و دفع شبهات اين زمينه است.[9] هيچ دانشمند يا مفسري اين آيه را به معناي تشريع اديان ندانسته است، بلکه آنان مراد از يوم در فقره ﴿في يوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ را روز قيامت دانستهاند[10] که مدتش برابر هزار سال اين دنيا است.[11]
گفتني است برداشت باطني بهائيان از آموزه «قيامت» و تفسير آن به ظهور دين جديد، بهره گرفته از همين معناست[12] که در استناد گلپايگاني به اين آيه در اثبات مهدويت علي محمد شيرازي به آن اشاره نشد.
هـ. در هيچ منبع قرآني يا حديثي، کلمه امر به معناي دين و مذهب نيامده است، بلکه به معناي فرمان آفرينش است؛ مانند آيه شريفه: ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيئاً أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ﴾؛ فرمان او چنين است كه هر گاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مىگويد: «باش»، آن نيز بىدرنگ مىشود».[13]
در اين آيه و آيات فراوان ديگري مانند: آيه 50 سوره قمر، آيه 27 سوره مؤمنون، آيه 54 سوره اعراف و… امر به معناي امر تکويني بکار رفته است، نه به معناي تشريع دين، زيرا هر جا سخن از آسمان، زمين و آفرينش است، امر به معناي امر تکويني است.[14]
و. کلمه تدبير نيز درباره آفرينش و سامان بخشيدن جهان هستي به کار مي رود،[15] نه به معناي فرستادن مذهب؛ بر اين اساس هرگز در آيات ديگر، کلمه تدبير به معنا يا حتي درباره دين و مذهب به کار نرفته است، بلکه کلمه تشريع، يا تنزيل و يا انزال به کار رفته است که از جمله ميتوان به آيه 3 سوره آلعمران، آيه 13 سوره شوري و آيه 44 سوره مائده اشاره کرد.[16]
ز. آيات پيشين و پسين آيه مورد بحث، مربوط به آفرينش جهان است، نه تشريع اديان، زيرا در آيه قبل، از آفرينش آسمان و زمين در شش روز سخن گفته شد و به عبارت ديگر شش دوران بود و آيات بعد از آفرينش انسان سخن ميگويد.
ناگفته پيداست که تناسب و وحدت سياق آيات ايجاب ميکند که اين آيه هم که در وسط آيات آفرينش واقع شده است، مربوط به آفرينش و تدبير امر آن باشد.[17]
ح. عليمحمّد شيرازي در سال 1260 هجري قمري نخستين ادعاي خود، يعني ذکريت و بابيت را براي ملا حسين بشرويه مطرح کرد[18] که فاصله اين زمان با بعثت پيامبر معظم اسلام6 1273 سال است، نه هزار سالي که بهائيان ادعا ميکنند. آري، مهدي موعودf در سال 260 به امامت رسيد و عليمحمّد شيرازي نيز هزار سال بعد مدعي ادعاهاي خود شد؛ اين فاصله هزار سال است؛ ليکن:
يک. بهائيان عليمحمّد شيرازي را مهدي موعود اسلام ميخوانند؛ ولي او دوازهمين پيشوا و پاسدار شريعت اسلام است، نه ناسخ آن و آورنده آيين تازه. عليمحمّد شيرازي در نامهاي به آلوسي، خود را همطراز پيامبر خاتم6 دانسته و از نبوت خود سخن ميگويد، نه مهدويت: «و لقد بعثني الله بمثل ما قد بعث محمد رسول الله6 من قبل».[19]
دو. عليمحمّد شيرازي مدعي بابيت بود، از اينرو «باب» خوانده ميشد؛ پس بر فرض درست بودن ادعاي او، وي باب مهدي موعودf است، نه خود او، زيرا مينويسد: «فما هو الا عبد الله و باب بقيه الله موليکم الحق».[20]
نکته ظريفي که کمتر به آن پرداخته شده اين است که پيروان عليمحمّد نيز همانگونه که گذشتف وي را باب امام زمانf ميدانند، نه مهدي موعودf، زيرا پيوسته او را در آثار خود با عنوان «باب» خطاب ميکنند[21] و با همين عنوان برايش کتاب مينويسند.[22] آيتي ازجمله کساني است که در گزارشهاي خود مينويسد: «مريدان عليمحمّد در جنگهاي قلعه طبرسي و زنجان از مسلماني دم ميزدند و نماز ميگزاردند و از بابيت عليمحمّد جانبداري ميکردند».[23]
سه. بر فرض که عليمحمّد شيرازي را مهدي موعودf بدانيم، مشکلي از بهائيان حل نميشود، زيرا مهدي موعودf بر اساس اخبار شيعه و اهل سنت دوازدهمين امام است؛ اگر بنا باشد هزار سال بعد از اسلام، اين شريعت نسخ شود، از سال اعدام او يعني سال 1266 قمري[24] بايد هزار سال به انتظار بنشينيم؛ بر اين اساس سال ميعاد بهائيت و ظهور پيامبرشان سال 2266 قمري است.
ط. فاصله هيچ يک از اديان گذشته هزار سال نبوده است. فاصله ميان حضرت موسي7 و حضرت عيسي7 بيش از 1500 سال است و فاصله ميان حضرت عيسي7 با پيامبر خاتم6 کمتر از 600 سال. فاصله ميان حضرت نوح7 با حضرت ابراهيم7 بيش از 1600 سال است و فاصله حضرت ابراهيم7 با حضرت موسي7 کمتر از 500 سال؛[25] بر اين اساس حتي يک نمونه وجود ندارد که فاصله يکي از اديان و مذاهب گذشته با آيين پس از خود، هزار سال باشد.
ع. عليمحمّد شيرازي نيز که مهدي موعود بهائيت است، اين فاصله هزار ساله را قبول ندارد، زيرا شخصي را براي پس از خود معرفي ميکند که به عدد غياث (1511) يا مستغاث (2001) سال پس از خود ظهور خواهد کرد.[26]
ق. حسين علي نوري نيز هزاره ظهور را نميپذيرد، زيرا مسلک بابيت را دين مستقلي ميدانند: «حضرت اعلي به منظور اثبات استقلال دور جديد و نيز براي آماده ساختن زمينه جهت ظهور قريب الوقوع جمال قدم احکامي بسيار دشوار و شديد نازل فرمودند. اگر چه اغلب اين احکام هرگز به مرحله اجرا در نيامد؛ ولي نفس نزول اين احکام دلالت بر استقلال آئين حضرت اعلي داشت».[27] ليکن با ادعاي بهائيت، اين مسلک و احکام آن را نسخ ميکند: «در کتاب مبارک بيان محو کتب بر مؤمنين فرض گرديده بود مگر کتبي که در اثبات امر و شريعت اللّه نوشته شده باشد. جمال اقدس ابهي اين حکم را نسخ فرمودهاند».؛[28] او همچنين مينويسد: «قد رفع اللّه ما حکم به البيان في تحديد الاسفار».[29] بر اين اساس خود حسين علي نوري نيز فاصله هزار ساله ميان اديان را قبول ندارد.
ک. کلمه عروج به معناي بالا رفتن است،[30] نه به معناي نسخ و نابودي اديان. در هيچ آيهاي از قرآن کريم، عروج به معناي نسخ ديده نميشود. اين واژه در پنج آيه از قرآن کريم آمده است که سه مورد آن در سوره مبارکه حديد است و هيچ يک به معناي نسخ نيست؛ بلکه درباره اديان، همان کلمه نسخ يا تبديل و امثال آن به کار رفته است: «ما ننسخ من آيه او ننسها نأت بخير منها او مثلها؛ هر آيهاي که آن را نسخ کنيم يا از يادها ببريم يا حکم آن را به تأخيز اندازيم، آيهاي بهتر از آن يا مانند آن خواهيم آورد».[31]
در حقيقت ماهيت و چيستي اديان و کتب آسماني به گونهاي نيست که پس از پايان عمر به آسمان عروج کنند، بلکه اصول آيين نسخ شده به قوت خود باقي است و تنها شکل و شيوه عبادات دگرگون و عمق معارف آنها بيشتر ميشود؛ براي نمونه اصل توحيد و نبوت و معاد باقي ميماند که از اصول هر ديني است و تنها آداب نماز، روزه و مانند آن تغيير ميکند.[32]
[1]. مطالع الانوار، ص 36 ـ 37.
[2]. سجده: 32 / 5.
[3]. الفرائد، ص 54 ـ 55.
[4]. نک: روشهاي تأويل قرآن کريم، ص 60 ـ 67.
[5]. ايقان، ص 18 ـ 19.
[6]. پيشين، ص 19.
[7]. پيشين، ص 19 ـ 20.
[8]. اقدس، ص 102.
[9]. الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 243.
[10]. الکشاف، ج 3، ص 508.
[11]. مجمع البيان، ج 8، ص 510.
[12]. اقدس، ص 222؛ نك: درسنامه فرق انحرافي، ص 264 ـ 269.
[13]. يس: 36 / 82.
[14]. تفسير نمونه، ج 17، ص 118.
[15]. الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 247.
[16]. تفسير نمونه، ج 17، ص 118.
[17]. پيشين، ص 118 ـ 119.
[18]. مطالع الانوار، ص 49.
[19]. نصايح الهدي و الدين، ص 52 ـ 53.
[20]. تفسير سوره يوسف، ص 61.
[21]. حضرت نقطه اولي، ص 142.
[22]. حضرت باب، نصرت الله محمّدحسيني.
[23]. الکواکب الدرية، ج 1، ص 163 و 195.
[24]. حضرت نقطه اولي، ص 345.
[25]. تفسير نمونه، ج 17، ص 120.
[26]. بيان فارسي، واحد 2، باب 6.
[27]. اقدس، ص 180 ـ 181.
[28]. پيشين، ص 180.
[29]. پيشين، ص 123.
[30]. فرهنگ بزرگ سخن، ص 5005.
[31]. بقره: 2 / 106.
[32]. تفسير نمونه، ج 17، ص 119.
در فضاهاي مجازي ما را همراهي كنيد:
t.me/bahaiat_com
eitaa.com/bahaiat
sapp.ir/bahaiat.com
instagram.com/bahaiat