
تداوم ارسال رسل و انزال كتب و تجديد اديان، يكي از دستاويزهاي بهائيت براي اثبات خود در مسير ديانت خواندن خود است. اين قسمت پس از گزارش نمونههاي شعاري اين بحث، از تناقضاتش با گفتار و کردار سران اين جريان پرده بر ميدارد:
يكم. شعارها
يك. عباس افندي درباره تجديد اديان مينويسد: «جميع امور تجدّد يافته پس بايد که حقيقت دين الهي نيز تجدّد يابد».(1) وي در جاي ديگري ميگويد: «يك قوتي عظيمه لازم است كه اين صلح را اجرا نمايد و اين حرب را منع كند و وحدت عالم انساني را اعلان كند … ما محتاج يك قوه عظيمه هستيم … و ممکن نيست، جز به قوّه معنويه و قوّه روحانيه و فيوضات الهيه و نفثات روح القدس که در اين قرن عظيم جلوه نموده جز به اين ممکن نيست».(2)
دو. شوقي افندي ولي امر الله را واسطه فيض معرفي ميکند: «بدون اين مؤسّسه (ولايت امرلله) وحدت امر اللّه در خطر افتد و بنيانش متزلزل گردد و از منزلتش بکاهد و از واسطه فيضي که بر عواقب امور در طيّ دهور احاطه دارد، بالمرّه بينصيب ماند و هدايتي که جهت تعيين حدود و وظائف تقنينيّه منتخبين ضروري است، سلب شود».(3)
سه. اشراق خاوري از عباس افندي گزارش ميكند: «اگر بخواهيم فيوضات الهي را محدود کنيم، خود خدا را محدود کردهايم. … آن خدائي که نفحه روح القدس دميد. حال هم قادر است بدمد و خواهد دميد فضل او انقطاعي ندارد. اين روح هميشه ساري است. اين فيض الهي است و فيض الهي جايز نيست که منقطع شود. … استغفرالله. … چگونه توان گفت که آن فيض ربّاني آن قوّه روح القدس آن فيوضات ابدي منقطع شود».(4)
دوم. تناقضها
آثار بهائيت در برابر شعار نيازمندي به تجديد اديان و نفثات روح القدس، مملو از سخنان و كلماتي درباره عدم نياز به واسطه فيض، پيامبر جديد و تجديد اديان، يعني خاتميت بهائيت است.
بر اساس آنچه عباس افندي و شوقي گفته بود، واسطه فيض قطع نميشود و پيوسته با آمدنشان مردم را بهرهمند ميسازند؛ ليکن پس از شوقي، با نيامدن ولي امر الله جديد، واسطه فيض قطع شد و بر اساس ديدگاه متناقض نوري و عباس افندي پيامبر جديد يا نخواهد آمد يا پس از چندين ميليون يا چند صد هزار سال خواهد آمد.
يك. نوري گاهي با آخرين پيامبر خواندن خود، از نيامدن پيامبر جديد سخن ميگويد: «و نفسي الحق قد انتهت الظهورات الي هذا الظهور الاعظم و من يدعي بعده انه کذاب مفتر».(5) و زماني از نيامدن پيامبر جديد پيش از هزار سال سخن ميراند: «من يدّعي امراً قبل اتمام الف سنةکاملة انّه کذّاب مفترٍ».(6)
دو. عباس افندي نخست بهائيت را ديانتي ابدي و سرمدي ميخواند که پس از آن ديانت تازهاي نخواهد آمد: «چه که اين کور را امتداد عظيم است و اين دور را فصحت و وسعت و استمرار سرمدي ابدي»؛(7) او در جاي ديگري زمان ظهور پيامبر جديد را حداقل پس از گذشت پانصد هزار سال ميداند: «لهذا امتدادش بسيار اقلاً پانصد هزار سال».(8)
سه. اشرق خاوري به نقل از عباس افندي، ظهور پيامبر جديد را پس از گذشت 365 ميليون سال ميداند: «اما آيهي مبارکه من يدعي امراً قبل اتمام الف سنة کاملة … بدايت اين الف ظهور جمال مبارک است که هر روزش هزار سال است؛ انّ کلّ يوم عند ربک کألف سنه و کل سنة ثلاثمائة و خمسة و ستون ألف سنة… کور جمال مبارک غير متناهي است بعد از آنکه احقابي بگذرد و به کلي صحف و کتب و آثار و اذکار اين اعصار فراموش شود که از تعاليم جمال مبارک چيزي در دست نماند، ظهور جديدي گردد و الا تا آثار صحف و تعاليم و اذکار و انوار جمال مبارک در عالم مشهود، نه بروزي و نه صدوري».(9) اين جمله خود يك تناقض است؛ از يك سو ميگويد كور (دوران) بهائيت غير متناهي (بيانتها و تمام نشدني) است؛ از سوي ديگر مي گويد كه وقتي آثار حسين علي فراموش شود، ظهور جديدي ميآيد؛ بالاخره نامتناهي و بيپايان است يا زمانمند؛ ولي داراي زمان طولاني؟!!
بر اين اساس سران بهائيت، اعم از حسين علي نوري يا عباس افندي، خود نميدانند كه درباره خاتميت يا آمدن پيامبر و شريعت جديد چه بگويند، از اينرو در آثار و كلام خودشان گرفتار تناقضند و روزي از تداوم فيض الاهي و ارسال رسل و انزال كتب سخن ميرانند و روز ديگر از خاتميت.
پانوشت
1. مکاتيب، ج 3، ص 332.
2. خطابات، ج 2، ص 99 ـ 100.
3. دور بهايي، ص 79 و 80.
4. پيام ملکوت، ص 163 ـ 164.
5. اقتدارات و چند لوح ديگر: ص 327: «سوگند به نفس حق من، که همهي ظهورات به اين ظهور بزرگتر (يعني آمدن خود حسين علي نوري)، پايان گرفت و هر کس که پس از چنين ظهوري، مدعي ظهور جديدي شود، او دروغگو و افتراء زننده است».
6. اقدس، بند 37، ص 33 ـ 34: «هر کس ادعاي امري (ادعاي نبوت جديد) را، پيش از اتمام هزار سال کامل، مدعي شود، دروغگو و افترا زننده است».
7. مکاتيب، ج 2، ص 68.
8. پيشين، ج 2، ص 76.
9. رحيق مختوم، ج 1، ص 320 ـ 321.
Leave a Reply