
شيرازي و نوري در موارد بسياري با اعلان پايان دور نبوت، پيامبري خود را نفي کرده و از الوهيت و مظهريت و ربوبيت خود سخن راندهاند و ديگر سران و مبلغان بهائيت نيز اين سخنان را تأييد کردهاند:
الف. شيرازي درباره جايگاه خود مينويسد: «چون که ظهور سر، ظهور الله، نه ظهور بشأن نبوت و ولايت، بل به ظهور ربوبيت از اين جهت بود که ظاهر شد به ظهور انني انا الله لا اله الا انا…» (1)
ب. نوري مقام شيرازي را ظهور الله ميداند: «سنه ستين اول ظهور اللّه است ».(2)
ج. حسينعلي نوري نيز با نفي خداي سبحان، از الوهيت و يگانگي خود مينويسد: «انّه لا اله الّا انا الباقي الفرد القديم» (3) و در قصيده ورقائيه خود را خداي خدايان ميخواند: «كلّ الالوه من رشح امري تالّهت و كلّ الربوب من طفح حكمي تربّت» (4) و در لوح تولدش با جملهاي متناقض، از ادعاي الوهيت خود پرده برميدارد: «فَيا حَبَّذا مِنْ هذَا الْفَجْرِ … فيهِ وُلِدَ مَنْ لَم ْيَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ». (5)
د. اشراق خاوري درباره جايگاه نوري مينويسد: «مقام آن حضرت، رسالت و نبوت نبوده و نيست، بلكه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غيب الغيوب است.» (6)
ابوالفضل گلپايگاني به سيره مشترک انبياء الهي(علیهم السلام) اعتقاد دارد و درباره آن مينويسد: «مظاهر امر الله را مظاهر حقيقت واحده و کل را در حکم يک روح و يک نفس ميدانند … شرايع الهيه را در حکم شريعت واحد دانستهاند.» (7) ليکن روشن است كه اين ادعاها با سيره مشترک انبياء الهي(علیهم السلام) سازگار نيست، زيرا هيچ پيامبري جز با دعوت به توحيد ذاتي، صفاتي و عبادي مبعوث نشد، از اينرو انبياء الهي(علیهم السلام) هرگز ادعاي الوهيت و ربوبيت نداشتند، بلكه انسانها را سوي اعتقاد به مبدأ يکتا، رب يگانه و در نتيجه معبود واحد دعوت ميکردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون»؛(8)
پيامبران الهي(علیهم السلام) پيش از معرفي خود و جايگاهشان (نبوت و رسالت)، خود را بنده خدا ميخواندند، از اينرو پيامبر خاتم(صلی الله علیه و اله و سلم) به پيروان خود ميآموزد که او را پيش از رسول بودن، بنده خدا بدانند: «اشهد ان محمّداً عبده و رسوله». بر پايه اين آموزه نبوي است که امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: «لا ترفعوني فوق حقي».(9) بنابراين چگونه است که مدعياني همچون شيرازي و نوري خلاف سيره پيامبران الهي گام برداشته و از نردبان ادعا بالا ميروند؟
بر اين اساس که شيرازي نبوت خود را نفي کرده و ظهور خود را ظهور الله ميداند، نه ظهور به شأن نبوت و ولايت و حسينعلي نوري از الوهيت و … (نه نبوت) خود سخن ميگويد، چگونه بهائيان اين دو را نبي خوانده و از شريعت تازه و کتاب جديد سخن ميگويند؟
هنگامي که شيرازي ظهورش را «ظهور الله» ميداند، ادعاي نبوت و پيامآوريش چه معنا و مفهومي ميتواند داشته باشد؟ زيرا نبوت و پيامآوري زماني معنا مييابد که امکان ارتباط مستقيم با خدا ميسر نباشد، در حالي که بنا بر ادعاي سران بابيت و بهائيت، دوره نبوت به پايان رسيده و دوره الوهيت آغاز شده است و اين دو در جايگاه الوهيت ظاهر شدهاند و اين يعني ارتباط مستقيم با خدا!
پانوشت
1. تفسیر سوره حمد، ص 2.
2. مائده آسماني، ج 7، ص 69.
3. اقدس، ص 84 و 86 و 136.
4. مکاتیب عبدالبهاء، ج 2، ص 255.
5. رساله ایام تسعه، ص 50.
6. قاموس توقیع منیع، ج 1، ص 114.
7. الفرائد، ص 343.
8. انبياء: 25؛ نك: تسنیم، ج 14، ص 664.
9. بحار الانوار، ج 25، ص 265.
منبع: پیشینه شناسی و نقد ادعای نبوت سران بابیت و بهائیت، مشرق موعود، شماره 47، محمد علی پرهیزگار
لینک پیگیری مقالات در پیام رسانها:
ایتا:
https://eitaa.com/bahaiat
تلگرام:
https://telegram.me/bahaiat_net
https://telegram.me/joinchat/BkW_SUFwlMXotBYfp0OE7A
مقالات مرتبط
1. تناقضات تعالیم بهائیت (تحری حقیقت)
2. تناقضات تعالیم بهائیت (وحدت عالم انسانی)
3. تناقضات بابیت و بهائیت در ادعای نبوت باب و بهاء
Leave a Reply