
در این نوشتار تناقضات ادعای نبوت سران بابيت و بهائيت بیان میشود:
1. سرگرداني سران و مبلغان بابيت و بهائيت
بر خلاف ادعاهايي که در بخش نخست گذشت، سران و مبلغان بابيت و بهائيت در موارد بسياري، نبوت شيرازي و نوري را با قاطعيت رد ميکنند:
الف. عليمحمد شيرازي با نفي نبوت و ولايت خود، از ادعاي الوهيت و مظهريت سخن ميراند: «اول سنه 1260 اول ظهور سرّ بود … چون که ظهور سر، ظهور الله، نه ظهور بشأن نبوت و ولايت، بل به ظهور ربوبيت از اين جهت بود که ظاهر شد به ظهور انني انا الله لا اله الا انا در حين ظهور اول کسي که به من بيعت کرد، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، چنانچه نص حديث است، بعد اميرالمؤمنين(علیه السلام) بود و بعد ائمه (علیهم السلام).» (1)
ب. عباس افندي ادعاي «نبوت» شيرازي را با قاطعيت رد کرده و او را تنها، «باب» شخصي غائب معرفي ميکند: «آغاز گفتار نمود و مقام بابيّت اظهار و از کلمه بابيّت مراد او چنان بود که من واسطه فيوضات از شخص بزرگواري هستم که هنوز در پس پرده عزّت است و دارنده کمالات بي حصر و حدّ، به اراده او متحرّکم و به حبل ولايش متمسّک … در جميع مواضع آن، خطابهائي به آن شخص غايب که از او مستفيد و مستفيض بوده، نموده و استمداد در تمهيد مبادي خويش جسته و تمنّاي فداي جان در سبيل محبّتش نموده … و عند التّحقيق معلوم شد که دعواي وحي فرشته نداشته.» (2)
ج. گلپايگاني، شيرازي را قائم موعودي ميخواند که داراي مقام ربوبيت و شارعيت است: «آن حضرت، قائم موعودند که حق جل جلاله در قرآن مجيد به ظهور مبارکش اعلام و اخبار فرمود و حضرت خاتم الانبياء به ورود مسعودش بشارت داده. و اينکه ظهور قائم موعود ظهور مقام ربوبيت و شارعيت است نه ظهور مقام وصايت و تابعيت.»(3) وي درباره جايگاه شيرازي و نوري مينويسد: «خداوند تبارک و تعالي در جميع کتب سماويه و عموماً و در قرآن مجيد خصوصاً وعده داده است و تصريح فرموده است که در آخر الزمان دو ندا ارتفاع خواهد يافت و دو وجود مبارک به امر الله قيام خواهند فرمود … از ظهور اول به مهدي و يا قائم تعبير شده و از ظهور ثاني به قيام روح الله و يا ظهور حسيني معبر گشته … معتقد اهل بهاء اين است که ظهور حضرت بهاء الله جل ذکره و عز اسمه ظهور ثاني موعود در قرآن و احاديث صحيحه است. و لهذا اينکه جناب شيخ گمان فرمودهاند که شايد ادعاي ايشان ادعاي نبوت باشد، محض وهم و گمان خود جناب شيخ است و هر کس با اهل بهاء معاشر و يا از کتب اين طايفه مطلع باشد، ميداند که نه در الواح مقدسه ادعاي نبوت وارد شده و نه بر السنه اهل بهاء لفظ نبي بر آن وجود اقدس اطلاق گشته.(4) نيز مينويسد: «مدعاي اهل بهاء معلوم گشت که در حق نقطه اولي و جمال ابهي عز اسمهما معتقد مقام مهدويت و قائميت و شارعيتند.)(5) بنابراين نه تنها بهائيان به نبوت شيرازي و نوري اعتقاد ندارند، بلکه اين توهم کساني است که چنين ميپندارند.
د. اشراق خاوري نه تنها نبوت نوري را نفي ميکند؛ بلکه دوره نبوت را خاتمه يافته ميداند و با نگاهي ادواري و اکواري، اين دور را دوره الوهيت ميخواند: «مقام اين ظهور عظيم و موعود کريم از مظاهر سابقه بالاتر است، زيرا نبوت به ظهور محمّد رسول الله ختم گرديد و اين دليل است که ظهور موعود عظيم، ظهور الله است.»(6) همچنين مينويسد: «ظهور موعود عظيم، ظهور الله است و دوره نبوت منتهي گرديد، زيرا که رسول الله خاتم النبيين بوده.» (7)
2. تناقض در بشارت «من يظهره الله»
عدد «غياث» يا «مستغاث» از ويژگيهايي است كه شيرازي براي فاصله خود تا ظهور به اصطلاح «من يظهره الله» بيان کرد؛ بر اين اساس نوري که مدعي «من يظهره اللهي» شد، ميبايست 1511 يا 2001 سال پس از عليمحمّد شيرازي ميآمد؛(8) نه 19 سال پس از مرگ او.
اشراق خاوري در پاسخ اين اشکال، از رويداد قيامت در فاصله ميان شيرازي و نوري مينويسد: «شرايط قيامت به نصّ مبارک حضرت اعلي روحي له الفداء در طرفة العين گذشت؛ يعني پنجاه هزار سال در يک دقيقه منقضي شد و جميع اين وقايع عظمي و شروط يوم قيامت مجري گرديد با وجود اين اهل بيان ميگويند که شرط ظهور من يظهره اللّه اين است که بايد دو هزار سال بگذرد، چونکه دو هزار سال نگذشته است، پس جمال مبارک بر حقّ نيستند و نفوسي که خود مقرّ و معترفند آن پنجاه هزار سال در طرفة العين گذشت و وقايع عظيمه قيامت تحقّق يافت، انکار ميکنند که نميشود عدد مستغات در نوزده سال منقضي شود. فاعتبروا يا اولي الابصار. ببينيد که بي انصافي به چه درجه است و ناداني تا چه حدّ.»(9)
درست است که بابيت و بهائيت با نگاهي باطني به قيامت مينگرند که در مقاله جداگانهاي به آن پرداخته شد؛ (10) ليکن بر اساس اين سند روشن ميگردد که ادعاي «من يظهره اللهي» نوري، مورد پذيرش بابيان پيرو شيرازي نيز قرار نگرفته بوده است و بر نوري اشکال ميکردند که اشراق خاوري در مقام پاسخ بر ميآيد.
ادعاي «من يظهر اللهي» نوري، جز فاصله 1511 يا 2001 ساله با عليمحمّد شيرازي، سه اشکال ديگر نيز دارد:
الف. نوري از مسجدالحرام ظاهر نشد، زيرا شيرازي درباره محل ظهور «من يظهره الله» مينويسد: «اول ارضي که محل ظهور جَسَد مَن يظهرُهُ الله در او ظاهر گردد، مسجدالحرام بوده و هست.» (11)
ب. نطفه نوري پاک نيست، زيرا شيرازي مني را پاک کرد تا «من يظهره الله» با نطفه پاک آفريده شود؛ ليکن حسينعلي دو سال پيش از خود شيرازي به دنيا آمده بود؛ (12)
ج. نوري دوران کودکيش را پيش از شيرازي گذرانده است، ازاينرو حکمي که شيرازي درباره تأديب کودکان صادر کرد، براي او اجرا شدني نيست. از سوي ديگر اين فقره تأديب با ادعاي اميبودن نوري نيز ناسازگار است، زيرا او خودش را امي ميداند؛ ولي شيرازي از مکتب رفتن «من يظهره الله» و شيوه تأديب او توسط معلم سخن ميگويد. (13)
بر اين اساس ادعاي «من يظهره اللهي» حسينعلي نوري باطل است و او نميتواند پيامبر و موعودي باشد که عليمحمّد شيرازي وعده ظهورش را داده است.
3. ادعاي خاتميت بهائيت
حسينعلي نوري خود را آخرين پيامبر معرفي ميکند و مدعيان پس از خود را کذاب و مفتر ميخواند: «و نفسي الحق قد انتهت الظهورات الي هذا الظهور الاعظم و من يدعي بعده انه کذاب مفتر»؛(14) عباس افندي نيز در تأييد اين موضوع از جاودانگي دور بهائيت مينويسد: «چه که اين کور را امتداد عظيم است و اين دور را فصحت و وسعت و استمرار سرمدي ابدي.»(15) اين ادعا با نفي ادعاي خاتميت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در تناقض است؛ به اين معنا که چگونه بهائيان خاتميت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) را جايز نميدانند: «اگر بخواهيم فيوضات الهي را محدود کنيم خود خدا را محدود کرده ايم. … آن خدائي که نفحه روح القدس دميد حال هم قادر است بدمد و خواهد دميد فضل او انقطاعي ندارد اين روح هميشه ساري است اين فيض الهي است و فيض الهي جايز نيست که منقطع شود. … استغفرالله. … چگونه توان گفت که آن فيض ربّاني آن قوّهء روح القدس آن فيوضات ابدي منقطع شود»؛ (16) ليکن درباره حسينعلي نوري اين غيرممکن را شدني ميدانند؛ در نقد ادعاي خاتميت نوري همين پرسش بهائيان از مسلمانان کفايت ميکنند که ميپرسند: «چگونه توان گفت که آن فيض ربّاني آن قوّهء روح القدس آن فيوضات ابدي منقطع شود؟!»(17)
4. معجزه
معجزه يکي از راههاي شناخت پيامبران الهي و تمييز آنان از مدعيان دروغين نبوت و رسالت است. سران بابيت و بهائيت گفتار و کردار دوگانهاي در برابر درخواست معجزه نشان دادهاند:
1. 4. تأييد معجزه
سران بابيت و بهائيت گاهي از توانايي انجام معجزه سخن راندهاند:
أ. عليمحمّد شيرازي نوشتههاي خود را معجزه و آن را دليل کافي بر حقانيت خود ميخواند (18) و همچون قرآن، براي آن همآوردطلبي ميکند.(19) از سوي ديگر كتاب «بيان» را تنها معجزه خود ميشناساند.(20)
ب. حسينعلي نوري از آمادگي ارائه معجزه سخن ميگويد: «ما به يکي از اميران نازل کرديم آنچه که همه مردم از آن عاجزند و درخواست کرديم که ما را با علماي عصر جمع کند تا حجت برهان و عظمت و سلطنت خدا ظاهر شود و جز خير را اراده نکرديم.»(21)
ج. عباس افندي نيز به وقوع معجزه توسط پيامبران الهي اذعان ميکند: «مظاهر مقدسه الهيه مصدر معجزاتند و مظهر آثار عجيبه، هر امر مشکلي و غير ممکني از براي آنان ممکن و جايز است.»(22) وي در جاي ديگري مينويسد: «در يوم ظهور، اهل بصيرت، جميع شؤونات مظهر ظهور را معجزات يابند، زيرا ممتاز از ما دونست. همين که ممتاز از ما دون است، معجزه محض است.» (23)
2. 4. نفي معجزه
سران بابيت و بهائيت گاهي با روشهاي گوناگون در برابر درخواستهاي مردم مقاومت کرده و از ارائه معجزه خودداري كردهاند:
أ. در گزارش جلسه علماي تبريز با شيرازي درباره نشانههاي مهدي موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و معجزههاي شيرازي آمده است: «ملامرتضي قلي گفت: … مواريث انبياء از قبيل زره داود و عصاي موسي و نگين سليمان و يد بيضاي، با آن جناب (مهدي موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)) خواهد بود، کو عصاي موسي و کو يد بيضاء؟ عليمحمّد جواب داد که من مأذون به آوردن اينها نيستم … بعد از آن پرسيدند که از معجزات و کرامات چه داري؟ گفت: اعجاز من اين است که براي عصاي خود آيه نازل ميکنم و شروع کرد به خواندن.»(24)
وي در پاسخ درخواست معجزه و کرامات از مأذون نبودن سخن گفت؛ در برابر برخي پرسشها سکوت و مقابل بسياري از آنها ابراز ناتواني کرد که سبب شد او را با چوبزدن تنبيه کنند. او نهتنها استقامت نکرد، بلکه بيدرنگ ابراز پشيماني کرد و توبهنامه مکتوبي به وليعهد نوشت که پيروان وي نيز آن را گزارش کردهاند.(25)
ب. نوري نيز در پاسخ درخواست معجزه اطرافيانش ميگفت: «حق بايد خلق را امتحان نمايد، نه خلق حق را … اما امر الله دستگاه تياتر نيست که در ساعت يک بازي در بياورند و هر روز يکي چيزي بطلبد. در اين صورت امر الله بازيچه صبيان شود.» (26)
ج. عباس افندي از يک سو در نفي معجزه مينويسد: «اگر اين معجزات را برهان اعظم خوانيم، دليل و حجت از براي حاضرين است، نه غائبين»(27) و از سوي ديگر ميگويد: «اين معجزات ظاهر در نزد اهل حقيقت اهميت ندارد، مثلا اگر کوري بينا شود، عاقبت کور گردد، يعني بميرد… و اگر جسم مرده زنده شود، چه ثمر دارد، زيرا باز بميرد؛ اما اهميت در اعطاي بصيرت و حيات ابديست؛ يعني حيات روحاني الهي… »(28)
د. دوستدار (نويسنده بهائي) نيز در رد اعتبار معجزه مينويسد: «دو نکته در تعاليم بهايي است که بهخصوص صاحبان علم و عقل را راضي ميکند: يکي رد اعتبار معجزه بهعنوان دليل قاطع.» (29)
هـ. گلپايگاني درباره معجزه مينويسد: «معجزات دلالت مستقله بر اثبات صدق ادعاي نبوت ندارد و حضرت رسول در اثبات حقيقت خود به معجزات استدلال نفرمودهاند.» (30)
اين گفتار و كردار، جداي از تناقض، مخالف سيره و سنت انبياء الهي نيز هست، زيرا يکي از اصول مشترک بين همه پيامبران، ارائه بينات (ادله، شواهد زنده و روشن مانند معجزه)، کتاب و ميزان است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط». (31)
وجود معجزه از آن جهت بايسته است که پيامبران با اعجاز، مخالفان خود را عاجز ميکنند تا توان انکار وحي را نداشته باشند و ضرورت آن در کنار برهان عقلي بر لزوم نبوت و رسالت از آنرو است که برهان عقلي اولاً براي صحت دعوت انبياست، نه براي صدق دعوت آنان و ثانياً فقط براي فرزانگان سودمند است و حجت بالغه عمومي نيست، زيرا توده مردم توان درک براهين عقلي را ندارند، چون برهان عقلي به حس نزديک نيست؛ ولي معجزه چون حسي است براي همگان مفيد و غير قابل انکار است، از اينرو ممکن است کسي برهان عقلي را بر اثر جهل انکار کند، ولي معجزه را جز به تجاهل نميتوان انکار کرد.(32)
پانوشت
1. تفسیر سوره حمد، ص 2.
2. الفرائد، ص 2.
3. همان، ص 357.
4. همان، ص 163.
5. همان، ص 94 و 17.
6. رحیق مختوم، ج 1، ص 78.
7. همان.
8. بیان فارسی، ص 71.
9. گنجینه حدود و احکام، ص 382 – 383.
10. فصلنامه انتظار موعود، شماره 56، پرهيزگار، محمّد علي، 1396، بررسي و نقد تأويل قيامت موعود به قيام قائم.
11. بیان فارسی، ص 147.
12. همان، ص 168 و 170.
13. بیان عربی، ص 25.
14. اقتدارات، ص 327.
15. مکاتیب عبدالبها، ج2، ص 68.
16. پیام ملکوت، ص 163 – 164.
17. همان.
18. بیان فارسی، ص 18.
19. همان، ص 16.
20. بیان عربی، ص 25.
21. مجموعهای از الواح بعد از اقدس، ص 82.
22. مفاوضات، ص 77.
23. همان، ص 78.
24. ظهور الحق، ج 3، ص 14؛ کشف الغطاء، ص 204 – 205.
25. مفتاح باب الابواب ، ص 121 – 129.
26. امر و خلق، ج 2، ص 275.
27. مفاوضات، ص 77.
28. همان، ص 78.
29. روزنههای امید در آستانه قرن بیست و یکم، ص 110.
30. الفرائد، ص83.
31. سوره مبارکه الحديد، آیه 25.
32. سیره پیامبران در قرآن، ج 6، ص 56 – 57.
منبع: مقاله: پیشینه شناسی و نقد ادعای نبوت سران بابیت و بهائیت، محمد علی پرهیزگار، فصلنامه مشرق موعود، شماره 47.
لینک پیگیری مقالات در پیام رسانها:
ایتا:
https://eitaa.com/bahaiat
تلگرام:
https://telegram.me/bahaiat_net
https://telegram.me/joinchat/BkW_SUFwlMXotBYfp0OE7A
مقالات مرتبط
1. تناقضات تعالیم بهائیت (تحری حقیقت)
2. تناقضات تعالیم بهائیت (وحدت عالم انسانی)
3. تناقض ادعای مظهوریت و الوهیت باب و بهاء با ادعای نبوت1
Leave a Reply